مامانی من
سلام
مامانیم مریض شده دیروز کلی سینه اش دردمیکردبعدازظهر که شد تب شدید کرد تمام بدنش دردمیکرد(از دست این فامیل)...
شب بردیمش دکتر سوراخ سوراخش کردند و دو تا سوزن بهش زدند و بدنش به لرزه افتاده بود...
خیلی همش آخ و ناله میکرد...
ولی از بس مامانیم قربونش برم فعاله کارش را تعطیل نکرده...شما حساب کنید هم من را داره که مدام دارم بهانه گیری میکنم و گریه و هم کارخونه و هم کار...
مامانی گلم بیخال همه چی...
و در آخر از باباییم تشکر میکنم که دیروز خیلی هوای مامانی را داشت و همه کارهای خونه را انجام داد...بابایی گلم دوست دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی