افطاری خونه مامان جون
نماز و روزه هاتون قبول باشه ...
جاتون خالی خونه مامان جون شب قبل یه عالمه مهمون برای افطار دعوت کرده بودند...
ماهم از صبح زود رفتیم کمک مامان جون البته چی میگم من کمک ... وای دیه خراب کاری نبود که من نکنم...
بعضی شب ها با بابایی در ماه رمضون رفتم مسجد دیگه نماز می خونم تا یه مهر ببینم و الله اکبر میگم
ظهر با مامان جون اول نماز خوندیم ...به روایت تصویر
هنگام الله اکبر کردن
هنگام سجده کردن
بعد رفتم کمک برای رطب ظرف کردن
هنگام افطار هم دیگه نگو که چه کارایی نکردم من
از همه سالادها و سبزی خوردن ها یه ناخنک زدم
تازگی ها وقتی می خوام شیربخورم میگم ...هاااااپپپپپپ
اینجا هم به قول مامانی هاپپپپپپپ
و اینم از پسرخاله و پسردایی من که به قول مامانی بچه خاله شدن و دست انداختن دور گردن من
دستت رو بردار خفه شدم
التماس نکن
و آخر شب هم بغل باباجون خواب رفتم...
و این بود از یک روز شیرین و بیاد ماندنی خونه مامان جون ...
تابعد