هستیهستی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
محمد فرزادمحمد فرزاد، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

هستی(فرشته کوچولوی آسمونی من)

ماجرا ساز شد پیتیکو پیتیکو

1393/5/22 12:43
نویسنده : مامان هستی
286 بازدید
اشتراک گذاری

و اما از یک شب تلخی دیگر با اسب سواری قهر

با خانواده رفتیم پارک به دعوت خاله جونآرام

که پایانی تلخ به همراه داشت ...غمگین

هستی گلی ما عاشق سرسره و تاب سواری هست...خندونک

بابایی گل ما همیشه این هستی گلی را به پارک میبرند که بازی کنه ...خجالت

من همیشه میگفتم که گل ما سرسره باز قهاری شده تعجب

با بابایی و عمو و دایی جون رفتن تاب بازی که وقتی برگشتن اینطوری غمگین بودند...تعجب

بابایی کا اصلا حرف نمیزد ...دایی هم می گفت که رو چمن خورده زمین ...عمو هم یه چیز دیه می گفت...ما دست به دامن پسرخاله شدیمسوال که اون برام تعریف کرد...دلخور

حالا چی شده بود...

از اسب اسباب بازی خورده بود زمین که خیلی خیر گذشته بود که با دست پایین اومده بود...غمگین

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (4)

فریده
25 مرداد 93 8:46
خدای من خیلی ناراحت کننده بود ، دلم ریش شد . بی زبون هستی ، خیلی گناه داشته . انشاا... دیگه هیچ وقت از این اتفاقا نیافته. مامان جون مرتب صدقه بنداز و همیشه هم بهش وان یکاد وصل باشه .
مامان پرنیا
27 مرداد 93 0:56
,وای اللهی واسه این جوجه کوچولو بمیرم خیلی ناراحت شدم
مامان پرنیا
29 مرداد 93 18:49
الهی بمیرم
مامان رویا
30 مرداد 93 15:04
سلام آخیییییییی عزیزم.خیلی ناراحت شدم