هستیهستی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
محمد فرزادمحمد فرزاد، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

هستی(فرشته کوچولوی آسمونی من)

رفت تا یک سال و اندی دیگر

سلام از همون اول مرداد میگم ... بعد از ماجرایی که قبلا تعریف کردم   افتادیم تو یه حوض آب دیه البته این حوض گرفتاری نبود که غرق بشیم با خستگی و کار همراه بود که یه دگرگونی و جابه جایی اساسی انجام شد و عیدی دیگر آمد... و 15 مرداد نزدیگ به 53 نفر از خانواده مامانی خونه ما دعوت بودند... خیلی خوب بود  بابایی خیلی همکاری کرد با مامانی و ازش ممنونیم حالا چند تا عکسای من را ببنید تا دوباره براتون تعریف کنم از شیطنت های من که دالی میکنم       البته این دو عکس بالایی را مامانی کوچیک کرد بطوری که تشخیص داده نشده من چی گذاشتم روی سرم و بیست سوالی کردیم در یک مسابقه و هیچ کس نتونست ...
19 مرداد 1393

لبخند زیبا و کشتنی

هستی گلی ما وقتی میگم لبخند بزن عکس بگیرم اینطوری لبخند میزنه مرحله اول:     مرحله دوم :     مرحله سوم :     و این بود از شیرینکاری های هستی گلی ما ....     قربان بره مامانش ...
12 مرداد 1393

واما تیر و ماه رمضونش و ماجراهای تلخ وشیرینش

سلام  نمازو روزه هاتون قبول... من که نه ازرمضان هیچی نفهمیدم نه از رمضان و نه از تیر ... از تیر تلخ و شیرین نگم بهتره خوشحالی ما نگاه به هستی هست فقط همین واما هستی هستی گلی شب نوزدهم ماه مبارک رمضون خورد به صندلی و دو جای سرش باد کرد     و هستی خانم در حال دست تکون دادن برای دوستای گلش     ...
4 مرداد 1393

دندون هفتم

سلام همراه با دندون ششم مثل اینکه دندون هفتم هم پیدا شده بود که متوجه نشده بودم... بابایی همون روزی که بهشون گفتم هستی خانم دندونش بالاخره پیدا شده گفتند دندون پایینی که من گفتم نه دندون بالایی ...نگو که باباجون دندون پایین را متوجه شده بودن و من بالا را دندون هفتمی هم تقریبا 93/4/17 پیدا شده... عزیزم مبارک باشه گل من ...
21 تير 1393

افطاری خونه مامان جون

نماز و روزه هاتون قبول باشه ... جاتون خالی خونه مامان جون شب قبل یه عالمه مهمون برای افطار دعوت کرده بودند... ماهم از صبح زود رفتیم کمک مامان جون البته چی میگم من کمک ...  وای دیه خراب کاری نبود که من نکنم...     بعضی شب ها  با بابایی در ماه رمضون رفتم مسجد  دیگه نماز می خونم تا یه مهر ببینم و الله اکبر میگم  ظهر با مامان جون اول نماز خوندیم ...به روایت تصویر       هنگام الله اکبر کردن     هنگام سجده کردن     بعد رفتم کمک برای رطب ظرف کردن       هنگام افطار هم دیگه نگو که...
19 تير 1393

حدس بزنید ...

حدس بزنید این خانم خوشکل کیه ؟!!!     نشناختی دوست گلم ...خوب منم دیگه ...     جاتون خالی اینجا هم رفته بودیم عروسی پسرعموی مامانی خیلی خوش گذشت   ...
14 تير 1393