رفت تا یک سال و اندی دیگر
سلام از همون اول مرداد میگم ... بعد از ماجرایی که قبلا تعریف کردم افتادیم تو یه حوض آب دیه البته این حوض گرفتاری نبود که غرق بشیم با خستگی و کار همراه بود که یه دگرگونی و جابه جایی اساسی انجام شد و عیدی دیگر آمد... و 15 مرداد نزدیگ به 53 نفر از خانواده مامانی خونه ما دعوت بودند... خیلی خوب بود بابایی خیلی همکاری کرد با مامانی و ازش ممنونیم حالا چند تا عکسای من را ببنید تا دوباره براتون تعریف کنم از شیطنت های من که دالی میکنم البته این دو عکس بالایی را مامانی کوچیک کرد بطوری که تشخیص داده نشده من چی گذاشتم روی سرم و بیست سوالی کردیم در یک مسابقه و هیچ کس نتونست ...
نویسنده :
مامان هستی
11:49